در دهه 1960، اندی وارهول هنرمند پیشبینی کرد که همه در 15 دقیقه مشهور میشوند… بر اساس این واقعیت که تبلیغات تلویزیونی و رسانهای برای همه وجود دارد. البته اکنون آن را در مستندهای خانوادگی صمیمی و مانند آن در تلویزیون می بینیم که خانواده های ناکارآمد با رفتارهای بد، رفتارهای ناپسند و ناسزا فقط برای رسیدن به «شهرت» مورد تمجید قرار می گیرند.
اما برای برخی ممکن است به ما تحمیل شود! وقتی با بچه های آفریقایی در کانادا و ایالات متحده سفر می کردم، اغلب مجبور می شدیم برای مصاحبه در تلویزیون زنده ظاهر شویم. من به عنوان یک مهماندار، پشت دوربین ایستادم زیرا طرح داستان درباره بچه ها بود. با این حال، یک مصاحبهکننده تلویزیونی، جلوی دوربین، از بچهها پرسید که بزرگترینشان کیست و بدون اینکه چشمی بزنند، همه به من اشاره کردند و عمه جویس را صدا زدند! (من در آن زمان 62 ساله بودم!)
سالها قبل، زمانی که به دیدن دوستانم در آنجا میرفتم، قبلاً در تلویزیون محلی ساوانا، ایالات متحده ظاهر شده بودم. شایع شد که من یک نجات یافته از سرطان سینه بودم و از من خواسته شد تا یک مصاحبه صمیمی در مورد درمان سرطان خود در بریتانیا و نحوه مقابله با عواقب پس از آن و غیره داشته باشم.
ادعای دیگر من برای شهرت این بود که در رادیو لیدز در دهه 1970 با نواختن سنتور آپالاچی من شنیده شد. من را به یاد زمانی می اندازد که در دهه 50 در رادیو گویندگان بطنی وجود داشتند!!! همانقدر که من عاشق گوش دادن به رادیو هستم، تماشای رویداد واقعی از تلویزیون مزایایی دارد!!
در مورد عضویت در مردم، یک بار در تلویزیون Tyne Tees شکایت کردم که هواشناس باب جانسون (که مرد دوست داشتنی است) به شهر زادگاه من در Consett توهین کرده است وقتی او گفت که “در چوب های Consett یک پیش بینی وجود خواهد داشت.” برای برف»! من از این موضوع آنقدر اذیت شدم که بلافاصله با استودیوهای تلویزیون تماس گرفتم و خواستم با باب صحبت کنم. او پاسخ داد و از من عذرخواهی کرد، اما من به او گفتم که باید علناً عذرخواهی کند، زیرا باعث رنجش تمام شهر شده است!
شب بعد، پس از پیش بینی هواشناسی، او با دیگر مجریان خبر نشست و منظورش از «چماق» را توضیح داد. او ادامه داد که از جایی که می آید یعنی روستا!
من همچنین از Classic FM (که برنامه رادیویی مورد علاقه من است) شکایت کردم و اظهار کردم که آنها باید زمان پخش برخی از قطعات موسیقی را که در زمان های اوج پخش پخش می شوند در نظر بگیرند، به عنوان مثال وقتی به مدرسه سفر می کردم اغلب “در سالن گریگ” را می شنیدم. از پادشاه کوهستان، جایی که موسیقی به سرعت به اوج خود رسید و من باید در حین رانندگی میدانستم که از پدال گاز استفاده میکنم!!!
اما من توهم ندارم! با کنسرتها/سرگرمیهای یک زن در آن منطقه، زمانی به من جویس استراو میگفتند و بار دیگر، زمانی که یک سخنران مهمان در هنگام سخنرانی پذیرش بودم، مجری از من پرسید: “اسم تو چیست؟”
همیشه میگم نمیتونم “بود” باشم چون بیشتر “تقریبا بود” هستم!!