D-Day 6 ژوئن 1944
آرتور آگار در سال 1925 در لیدگیت به دنیا آمد و در مارس 1943 در 17 سالگی به آن پیوست. اینها تا حد زیادی خاطرات اوست. من و مادرم، پدرم (آرتور) در سال 1987 دوباره به سواحل نرماندی رفتیم. در سال 1984 قرار بود برویم، اما بعد از اینکه پدرم شنید که مارگارت تاچر و رونالد ریگان دارند می روند، سه سال طول کشید تا بر آن غلبه کند. آرتور آگار (پدر) من در 18 مارس در Formby، Lancashire نام نویسی کردمهفتم 1943
این محل انبار هنگ East Lancs و Kings Own Liverpool Regiment بود. پس از فورمبی من به اردوگاه هادریان در کارلایل منتقل شدم تا به عنوان راننده گاری آموزش ببینم. من با بیلی میلهوس که سازنده ای از Consett بود آشنا شدم. او در کمپ مربی رانندگی بود و برای اولین بار با افتخار از او عبور کردم. خانواده او همچنین فروشگاه ماهی و چیپس پری دریایی در خیابان سیمور در کنست داشتند.
در آن زمان واقعاً کمبود گوشت خوک وجود داشت، بنابراین بیلی گوشت خوک را از آشپزخانه قرض می گرفت و من آن را به فروشگاه ماهی و چیپس Consett می بردم. این برای من مناسب بود زیرا هر آخر هفته مرخصی می گرفتم. من همچنین از عمو آلف و عمه نورا در جاده لندن، کارلایل دیدن کردم.
یکشنبهها عصرها همیشه به کلیسای پنطیکاستی در کارلایل میرفتیم. آواز عالی بود و ما یک شام رایگان گرفتیم. (عکس زیر را ببینید) – آرتور و همراهان در کلیسای پنطیکاستی در کارلایل عصر یکشنبه، آرتور 3rd سمت راست 2n.d ردیف مه 1943
بعد از کارلایل، من به گلاستر فرستاده شدم، جایی که مهمات و تدارکات را به تمام کمپ های دفاع هوایی در گلاسسترشایر منتقل کردیم. ما در کویگلی کورت مستقر بودیم، خانه ای بزرگ در محوطه خودش. ما انبار مهمات در کنار میدان مسابقه چلتنهام را تامین کردیم.
من به کورنوال، به ترورو نقل مکان کردم و اولین شب خود را در یک سالن قدیمی کلیسایی پر از موش گذراندیم. از آنجا به Skegness رفتیم تا یک شرکت جدید تشکیل دهیم و ناوگانی از واگن های جدید را آماده کنیم تا آموزش تهاجم خود را آغاز کنیم. پس از دریافت Dodges کانادایی جدیدمان، یک کامیون تمام فولادی با نوک هیدرولیک و گنبدی در سمت سرنشین، به برنتوود در اسکس نقل مکان کردیم.
ما در جنگل اپینگ زیر بادبان بودیم و برای حمام هفتگی به دیوانخانه محلی رفتیم. ما پشت سیم خاردار بسته شده بودیم و شروع به ضد آب کردن تمام وسایل نقلیه خود کردیم و می دانستیم که تهاجم زیاد طول نمی کشد. ما با پول فرانسه صادر شدیم. (پایین را ببینید)
این کارت مدت کوتاهی پس از D-Day برای خانواده های نیروی متجاوز ارسال شد.
آماده شدن برای D-Day
Consett Guardian ژوئن 1984
یک سرباز پیر امروز به یاد می آورد که دقایقی پس از فرود در سواحل نرماندی یک فنجان چای داغ سرو شده است. آرتور آگار، که نماینده Consett در شورای شهرستان دورهام است، در چهلمین سالگرد فرود در D-Day صحبت می کرد. این عضو کارگر به یاد می آورد: «من با گروه 26 شرکت دامپینگ بودم و قبل از اینکه یک فروند کشتی ما را به سواحل ببرد، روی کشتی آمریکایی اس اس ویلیام کارسون در دریا بودم. «وقتی فرود آمدیم، چیزهای زیادی در اطراف وجود داشت. خیلی ترسناک بود در حال قدم زدن در ساحل بودیم که صدایی فریاد زد: «میخواهی یک فنجان چای بنوشی، جوردی؟» این چیز بدی بود، اما بعد از مدت طولانی در دریا بودن، طعم شامپاین میداد. «من اغلب در مورد سال های جنگ صحبت نمی کنم. اما هر بار که این داستان را تعریف می کنم، مردم می خندند. من هرگز فرود در روز D را فراموش نمی کنم.
ریموند
وقتی در ژوئن 1987 به نرماندی بازگشتیم، پدرم خاطره خوبی از اتفاقات آن هفتههای اول داشت. تقریباً بلافاصله ساحلی را که او در آن فرود آمده بود، پیدا کردیم. بیشتر سواحل مسطح بودند و بسیار شبیه به هم بودند، اما ساحلی که پدرم (آرتور آگار) در آن فرود آمد درست در سمت چپ تنها سردر نزدیک آرومانچ بود. جاده ای که از ساحل منتهی می شد نیز خاطره انگیز بود و اینکه شب اول در باغی سپری شد. پس از جستجوی بیثمر در باغ، از تپه به سمت یک دوراهی ادامه دادیم، جایی که پدرم بطور جدی شرح داد که چگونه سرباز هدایت کننده ترافیک توسط یک تک تیرانداز کشته شده است.
مزرعهای در گوشهای بود، و ناگهان پدرم ناپدید شد، اما دوباره با هیجانی بیشتر از آنچه تا به حال دیده بودم در چهرهاش ظاهر شد. او انباری را پیدا کرده بود که شب دوم را در آن خوابیده بود.
پس از این اکتشافات دیدنی، ما به جستجوی تپهای رفتیم که پدرم اسکلههای کان را در حال بمباران توسط متفقین تماشا کرده بود. متأسفانه با وجود بالا رفتن از ده ها تپه، نتوانستیم تپه مناسب را پیدا کنیم.
این دیدار تاریخی به پدر جان تازه ای بخشیده بود. این به ویژه برای همه ما مهم بود زیرا او تنها 3 سال بعد از دنیا رفت.
رکورد جنگ آرتور
پس از تهاجم موفقیت آمیز D-Day، آرتور کامیون خود را از طریق شمال فرانسه، از طریق بلژیک و هلند رانندگی کرد و سپس تا سال 1947 در آلمان مستقر بود. آرتور برای مردم همه کشورهایی که بازدید می کرد، به ویژه آلمانی ها، احترام زیادی قائل بود. ، احترام کرد. زبان یاد گرفت و دوست شد، مخصوصا دخترا!