The Genie Genie اثر لورین ویتمن – مجله Consett


چیزهای زیادی در زندگی ما وجود دارد که تغییر نمی کنند – حتی زمانی که شرایط ما تغییر می کند – و در طول زمان یک نیروی ثابت باقی می ماند.

من 67 سال آخر عمرم را صرف کرده ام تا به بهترین شکل زندگی کنم، گاهی اوقات به ضرر خودم. همیشه تلاش برای پر کردن 24 ساعت در روز با یک فعالیت یا فعالیت دیگر می تواند بسیار طاقت فرسا باشد. حتی در حال حاضر، فقط یک جا نشستن برای مدت طولانی گاهی باعث احساس گناه می شود و احساس می کنم باید “کاری انجام دهم”.

در طول سال‌ها، در کلاس‌های «ذهن‌آگاهی» شرکت کرده‌ام، یوگا تمرین کرده‌ام، و به دنبال توصیه‌هایی بوده‌ام که به من کمک کند تا از فعالیت‌های داوطلبانه خود برای کارهایی که دوست دارم – یا گاهی اوقات واقعاً نمی‌خواهم، کم کنم و دست از داوطلبی بردارم.

در جوانی، وقتی با دوستانم برای شب بیرون می رفتم، او را با ذوق و شوق در آغوش می گرفتم که برای غریبه ها چنین می شد که آخرین شب زندگی ام را روی زمین جشن می گرفتم – عمدتاً در خانه بوتو!

خوشبختانه برای من، سطح انرژی من به من اجازه نمی دهد که هنگام سوزاندن شمع در هر دو انتها، فندانگوی سبک را از بین ببرم، اما هنوز هم مستعد تحمل بیش از حد هستم و همیشه مدیریت آن آسان نیست.

این رشته راه خود را در تمام زندگی من باز کرده است و تمام تکه های منفرد را در کنار هم قرار داده است.

اخیراً، زمانی که در حال نقاهت و بهبودی از یک ماساژ ورزشی برای تسکین آسیب دیدم بودم، نتوانستم در برابر دعوت دو دخترم برای پیوستن به آنها برای شام در Sambuca's در Consett مقاومت کنم. به دنبال آن سفری به اسب خاکستری برای «شب باز میکروفن» انجام شد.

آن روز من قبلاً با دوستم بیرون رفته بودم تا از درمان خرده فروشی لذت ببرم. زمان هیجان انگیز و لذت بخشی را تجربه کردم تا بتوانم استراحت کنم و استراحت کنم.

اما نه؛ آماده شدم، خریدهای جدیدم را انجام دادم و کمی آرایش کردم و رفتم بیرون – به خانواده ام گفتم احتمالا فقط برای شام پیش آنها می مانم و سپس به خانه می روم!

جواب‌ها غلیظ و سریع می‌آمدند: «اوه، نه دوباره مامان، حالا می‌دانی که ما آن را از کجا می‌آوریم و «قبلاً همه چیز را شنیده‌ایم، تو مثل یک رکورد شکسته‌ای!»

مقداری از بطری سرد سوویگنون بلان، شانه ام کمی شل شد و شروع به لذت بردن از پیتزا کردم! بنابراین اکنون با قبض پرداخت شده موافقت کردم که ساعت 19:30 برای نوشیدنی به میخانه بیایم.

با لذت بردن از شرکت و کریک، و فهمیدن اینکه تولد یکی از دوستانم است، تصمیم گرفتم یک دور دیگر بمانم و با بقیه همراه با موسیقی بخوانم. زمانی که آنها آخرین دستورات را صدا زدند تعجب کردم، زیرا من در حال سوار شدن به تاب بودم!

دخترانم و دوستانشان – همانطور که از تراس شربورن به سمت چراغ های راهنمایی راه می رفتیم – تصمیم گرفتند تا اواخر عصر برای نوشیدنی دیگر به یک میخانه بروند تا پسر تولد را برشته کنند!

وقتی دعوتنامه را برایم فرستادند، سرم را تکان دادم، به ساعتم نگاه کردم و متوجه شدم ساعت 11:30 شب است، پاسخ دادم: “نه، من به خانه می روم، من تقریباً 68 ساله هستم، می دانید!” فراماسون ها، من عیاشی ها را آنجا رها کردم – حوالی نیمه شب – و تنها به خانه رفتم و به خودم به خاطر قدرت اراده ام تبریک گفتم!

بنابراین، هر کسی در خانواده من عامل “مهمانی را شروع کنید” را منتقل کرد، مسئول بازتولید آن در فرزندان من است. نتیجه گرفتم – هر چه هست – ذاتی و در ژن های ارثی است. عمدتاً به این دلیل که تاریخ یکشنبه آینده تکرار شد!

داستان و عکس های لورین ویتمن



دیدگاهتان را بنویسید