باید برقصی، بله! – مجله Consett


یک شب جمعه در اواسط ماه مه امسال خودم را در The Turf در Consett دیدم و در حال تماشای “First Dates Band” بودم.

یک بار دیگر از سوی دخترانم و دوستانشان دعوت شدم تا به شادی شب بپیوندم.

باید بگویم که گروه بسیار عالی بود و به گرمی مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت. و همانطور که عصر پیش می رفت، هیجان خود را در رقصیدن به شیوه ای نشان دادند که – به دلیل پیر بودن – من تجربه یا تمرین نکرده ام. من عذرخواهی می کنم اگر از اصطلاحات اشتباه استفاده می کنم، اما می توان آن را کوبیدن، موشینگ یا رقص پوگو نامید. باید بگویم که همه چیز بسیار چشمگیر بود و همانطور که در همان مکان هایی نشسته بودم که از سال 1970 به آنجا رفتم. دیدن همه با لبخندهای عظیم بر روی صورتشان که خنده بلندی از خود منتشر می کردند لذت بخش بود. همه از طریق موسیقی و رقص سرگرم می شوند. و خاطرات زیادی را زنده کرد.

در زمان من، از اوایل تا اواخر دهه 70، انتقال از راک به دیسکو را دیدم و لذت بردم و برخی از هنرمندان مورد علاقه‌ام را تحت تأثیر همان ضرب دیسکو تماشا کردم.

من همیشه عاشق رقص بودم، از گذراندن کلاس های تپ و باله در سن 3 سالگی تا یادگیری رقص کانتری و ایرلندی در مدرسه، اغلب با خوشحالی از هر فرصتی برای شرکت در این تجربه استقبال می کردم.

در واقع، از رقصیدن تا All Right Now در کلوپ جوانان سنت مری با ژاکت آلویی برش خورده و دامن کوتاه من که در جوراب شلواری کم رنگ قرار گرفته بودم. همانطور که وقتی نور روبان بنفش روشن شد، تکه‌های کرک سفید روی لباس‌های همه ایستاده بود!

بعداً به دیسکوی The Freemasons Arms رفتم، با شلوار ساتن آبی سلطنتی با یک تاپ هماهنگ، با اطمینان روی کفش‌های پلت فرم تعادل را حفظ کردم. قبل از شروع بوگی برای «تب شنبه شب» و «زنده ماندن». این تمام پیش نیازهای لازم برای صف آرایی خارج از Botto's برای ادامه مهمانی در زمین رقص کوچک است، جایی که، با جهش در اطراف کیف هایمان، همه حرکات را به سمت “I Will Survive” گلوریا گینور تقلید کردیم.

در لحظات آرام‌تر از «خیابان بیکر» گری رافرتی، «سالی دراز بکش» اریک کلاپتون و «دویدن برای خانه» لیندیس‌فارن لذت بردم.

هرچند باید بگویم – قبل از اینکه زانوهای کاتولیکم بر من مسلط شوند – از هر دقیقه تاریخ رقصم لذت می بردم، اما هنوز هم اکنون می توانم از پس این حرکت بر بیایم. اگر موسیقی مرا ببرد!

به اندازه کافی خنده دار، من و دوستانم اخیراً در مورد اوقات خوبی که داشتیم صحبت می کردیم و تصمیم گرفتیم ببینیم آیا عکسی داریم یا خیر. ناگهان متوجه شدم که در آن روزها ما تلفن همراه نداشتیم – اصلاً گوشی‌هایی که عکس می‌گرفتند – و هیچ‌کدام از ما رویای نداشتیم که دوربین‌هایی را در اطراف خود داشته باشیم. این بدان معنا بود که ما چیز زیادی برای به اشتراک گذاشتن نداشتیم، و آن خاطرات را مجبور کردیم که در تخیلات ما زندگی کنند.

این تا زمانی بود که دوست ادوبی فتوشاپ من جنیس لحظاتی را با قرار دادن صورت من روی یک ملکه هیپی در حال رقص بازسازی کرد و عکس را برای من فرستاد.

مشکل حل شد!

من مشتاقانه منتظر چیزهای بیشتری هستم. و البته چند شب دیگر در The Turf!



دیدگاهتان را بنویسید